next page

fehrest page

back page

239- برترى زهرا(س ) بر همه زنان
نبوت مقامى به مردان اختصاص ندارد، بلكه مردان و زنان در آن مساوى اند: خداى تعالى فرمود: هنگامى كه ملائكه گفتند: اى مريم !خداى تو را برگزيد و پاك گردانيد و تو را بر زنان عالميان برترى داد. (اگر مقام مريم چنين است )پس درباره مقام خامس اصحاب كساء كه ليله قدر بوده و از كسانى است كه خداى تعالى پليدى را از آنها پاك نموده ، يعنى حضرت فاطمه عليهما سلام چه مى انديشى ؟(241)
بخش سوم : عصمت حضرت زهرا(س ) 
240- حضرت زهرا صاحت مقام عصمت
ندانم كجا ديده ام در كتاب كه ، فخر رازى بر هر مساءله اى از مبداء تا معاد تشكيك نموده است اعتراض كرده است كه او را امام المشككين خوانده اند، ولى در معصوم بودن سيد نساء عالمين ، فاطمه بنت رسول الله صلى الله عليه وآله كه داراى مقام عصمت بوده است ، تسليم محض است كه آن جناب عليه السلام بلا مدافع معصوم بوده است و در عصمت و طهارتش جاى شك و ترديد نيست .(242)
241- شنيدن كى بود مانند ديدن ؟!
علت محروميت و بريده شدن خلايق از كنه معرفت حضرت فاطمه عليه السلام آن است اشخاصى كه واجد عصمت نيستند، از نظر مفهومى عصمت را مى فهمند، ولى از نظر ذوقى آن را نمى فهمند، مانند عوام كه حقيقت و و كنه ملكه اجتهاد را به ذوق نمى چشند و شاءن كسى را كه واجد ملكه اجتهاد است به ذوق نمى فهمند و اصل در معرفت ، معرفت ذوقى است و مراد به ذوق در اصطلاح عارف بالله آن چيزى است كه عالم ، به طريق وجدان و كشف مى يابد، نه به برهان و كسب و نه به روش اخذ مطالب از راه ايمان تقليد؛ زيرا كه گر چه هر دو روش به اندازه مرتبه اش ‍ معتبر است ، ليكن به مرتبه علوم كشفى نمى رسند؛ زيرا شنيدن كى بود مانند ديدن ..(243)
242- نزول يازده قرآن ناطق از ليله القدر
بدان كه از منازل سير حبى در قوس نزولى به ليل و ليالى تعبير مى شود و در قوس صعودى به يوم و ايام تعبير مى گردد. پس عصمه الله الكبرى حضرت فاطمه همانگونه كه ليله القدر است همچنين يوم الله نيز مى باشد. و انسان كامل در عصر محمدى ، وعاء حقايق قرآن است . اگر خواهى چنين بگو: انسان كامل قرآن ناطق است . پس يازده قرآن ناطق از اين شب مباركه اى كه شب قدر است و مادر امامان است ، نازل شده است .(244)
243- ترويج نور با نور
در كافى از ابو الحسن امام موسى بن جعفر عليه السلام روايت شده كه فرموده : در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله نشسته بود فرشته اى بت بيست و چهار صورت داخل شد، عرضه داشت : اى محمد !خداى عز و جل مرا فرستاد تا بود را با نور ترويج كنم .
فرمود: چه كسى را با چه كسى ؟
عرضه داشت : فاطمه را با على ...
ازدواج بايد با كفو انجام شود، غير معصوم نمى تواند بر زن معصوم استيلاء داشته باشد.پس بفهم .(245)
244- صاحبان مقام عصمت
حقيقت عصمت ، عبارت از قوه اى نورى ملكوتى است كه صاحب عصمت از همه پليدى هاى گناهان و ادناس و سهو و نسيان و امثال اين گونه رذائل نفسانى كه شخص را آلوده مى سازد محفوظ است و هر كس حائز مقام عصمت باشد از بدايت امر تا انتها از لغزش ها در تلقى وحى و ديگر القائات سبوحى در همه شئون عبادى و خلقى و روحانى مصون مى ماند، چنان كه حق سبحان فرمود: ما در صباوت به وى حكمت بخشيديم .
245- واجد عصمت
بدون هيچ گونه دغدغه و وسوسه اى فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه وآله واجد عصمت بوده است .(246)
246- شهادت بر عصمت كبراى الهى
اكنون كه فهميدى بقيه نبوت و عقيله رسالت و وديعه مصطفى و زوجه ولى الله و كلمه تامه الهى ، فاطمه عليه السلام حائز مقام عصمت است ، پس ‍ مانعى ندارد كه در فصول اذان و اقامه به عصمت آن حضرت شهادت دهيد و مثلا چنين بگوييد: اشهد ان فاطمه بنت رسول الله عصمه الله الكبرى ؛ شهادت مى دهم كه فاطمه دختر رسول خدا، عصمت كبرى خدا است .
247- عصمت كبراى خدايى
آن حضرت - صلوات الله عليها - گوهرى قدسى در كسوت تعين انسانى است ، پس انسيه حوراء است و خداى را عصمت كبرى است .(247)
248- معصوميت فاطمه
بدان كه عترت كه فاطمه از زمره ايشان است معصومند، چنان كه حضرت وصى امام على عليه السلام در نهج البلاغه بدان تصريح كرده است : چگونه سرگردانيد در حالى كه عترت پيامبرتان در بين شما است ، ايشان زمام هاى حقيقت و نشانه هاى دين و زبانهاى صدقند، پس ايشان را به نيكوترين منازل قرآن فرود آوريد و به اين آبشخور، همانند شتران تشنه وارد شويد.(248)
249- بانگ شهادت ديوار
اما كلمه اين كه : يكى از عزيزانم كه آزاد مردى است و در عرفان عملى داراى حظى وافر است و به القائات سبوحى نايل است و به گفتن اين فصل اشهد ان فاطمه بنت رسول الله عصمه الله الكبرى در فصول اءذان و اقامه نماز عامل ، در اثناى فصول اءقامه نماز مغرب شب يك شنبه دهم ربيع الاول شنبه 1419 هجرى قمرى ، برابر با 14/4/1377 هجرى شمسى ، خواست كه فصل مذكور را اداء كند از نهاد ديوار مقابلش مى شنود كه كسى مى گويد: اشهد ان فاطمه الزهراء حجه الله على الحجج .(249)
250- نكاح بر كفائت است
چون صديقه طاهره فاطمه زهرا عليه السلام صاحب عصمت است ، كفو او نيز بايد صاحب عصمت باشد؛ زيرا كه نكاح بر كفائت است و مرد غير معصوم را بر زن صاحت عصمت راهى نيست .
و زوجته الزهراء خير كريمه
لخير كريم فضلها ليس يجحد (250)
251- پيامبر عقيم بود اگر...
يگانه مردى كه هم خودش صاحب عصمت است و هم زن او، فقط حضرت سيد الاوصياء امام امير المؤمنين عليه السلام است . و به بيان رسا و شيواى ميرزا جعفر صافى اصفهانى .
اگر نامدى شير حق در وجود
بگيتى كسى كفو زهرا نبود
و جناب ناصر خسرو علوى ، خوش سروده است :
كفوى نداشت حضرت صديقه
گر مى نبود حيدر كرارش
بلكه حقيقت امر اين است كه يازده تن حجج الهيه كه آخرين آنان حضرت بقيه الله قائم آل محمد - صلوات الله عليهم - است ، و همه اعقاب و احفاد آنان از وجود ذى جود مسعود و معصوم آدم اولياء الله حضرت وصى امام اميرالمؤمنين على عليه السلام است .
و هر گاه كسى تفوه كند كه اگر على عليه السلام نمى بود، عترتى نبود و رسول خاتم عقيم بود گزاف نگفته است .
252- عصمت كبراى حق
بدون هيچ دغدغه و وسوسه ، حضرت فاطمه ، دختر پيغمبر صلى الله عليه وآله داراى عصمت بوده است ، علماى بزرگى مثل شيخ مفيد و علم الهدى سيد مرتضى به آيات و روايات نص بر عصمت آن جنات فرمودند و حق با آنان است ، و شخص مكابر سخت محكوم و مغلوب است .
آن جناب صلوات عليها، گوهرى قدسى در تعين و صورت انسى بوده است ، پس آن حضرت انسيه حوراء و عصمت كبراى الهى است .(251)
253- دعاى صاحب عصمت حضرت زهرا(س )
سيد بن طاووس در فلاح السائل در تعقيبات نماز ظهر دعايى را از حضرت سيده نساء عالمين فاطمه زهرا (سلام الله عليها )روايت مى كند كه در حدود دو صفحه به قطع وزيرى است ، آغاز آن اين است :
سبحان ذى العز الشامه المنيف ، سبحان ذى الجلال الباذخ العظيم ، سيحان ذى الملك الفاخر القديم ، سبحان من لبس البهجه والجمال ، سبحان من تردى بالنور و الوقار، سبحان من يرى اثر النمل فى الصفا، سبحان من يرى وقع الطير فى الهواء، سبحان من هو هكذا و لا هكذا غيره ؛ پاك و منزه است دارنده عزت والاى پيروز، پاك و منزه است دارنده برترين شكوه و جلال بزرگ ، پاك و منزه است دارنده حكومت ارزنده جاويد، پاك و منزه است آن كس كه لباس و جامع زيبايى و طراوت پوشيده ، پاك و منزه است كسى كه جامه نو و وقار بر تن كرده ، پاك و منزه است كسى كه رد پاى مورچه را بر سنگ صاف مى بيند، پاك و منزه است كسى كه جايگاه پرنده را در فضا مى بيند، پاك و منزه است كسى كه اين چنين است و غير از او كسى چنين نيست
.
حمد خدا را كه مرا انكار كننده مر چيزى از كتابش و سرگردان در چيزى از كار آن نگردانيده است .
اين حرف دهان كسى است كه بايد با دانش و بينش خود به فهم مقامات معنوى آيات قرآنى نايل آمده باشد، آن كه در هيچ امر قرآنى متحير نيست ، بايد صاحب عصمت باشد.(252)
254- ذلك فضل الله ...
تخصيص فص به حكمه عصمتيه از القائات سبوحى آن سوئى است كه در مقدمه بدان اشارتى شده است ؛ و اين اشارت ملكوتى خود بشارتى مر اهل ولايت را است كه عصمت حضرت فاطمه بنت رسول الله لى الله عليه وآله مانند عصمت ديگر اولياى صاحب عصمت موهبتى الهى است كه ذلك فضل الله يؤ تيه من يشاء.(253)
بخش چهارم : هم شاءن بودن حضرت زهرا با امام على (ع ) 
255- مظهر عقل كل ، مطهر نفس كل
هر عقلى قلم است و هر نفسى لوح .و همچنين هر مافوقى نسبت به مادونش كه آن واهب است و اين متهب ، آن قلم و اين لوح است . معلم و متعلم آن قلم است و اين لوح . و هر فاعلى قلم و هر منفعلى لوح است .آدم قلم و حوا لوح است .
آسمان مرد و زمين زن در خرد
هر چه آن انداخت اين مى پرورد
پس ، آسمان قلم و زمين لوح است . امير المومنين عليه السلام مظهر عقل كل ، و سيده نساء عالمين ، فاطمه صديقه ، مظهر نفس كل است و نفس قلم و لوح اند.(254)
256- عصمت فاطمى و علوى
هيچ مرد واجد عصمت را نمى يابيد كه زنش نيز حائز مقام عصمت باشد، مگر حضرت وصى امام امير المؤمنين على عليه السلام و زن او دختر رسول الله صلى الله عليه وآله را.(255)
257- فضيلت على (ع )
اگر حضرت وصى ، على عليه السلام نبود، احدى كفو فاطمه نبود، پس ‍ حضرت على وصى صلوات الله عليه به خصيصه اى اختصاص يافت كه احدى با وى در آن شريك نبود و نخواهد بود. و در روايت نبوى صلى الله عليه وآله چنين آمده : يا على !اگر تو نبودى بر روى زمين احدى كفو فاطمه نبود.(256)
258- نفس كل و اتم
انسان كامل اگر مرد باشد مظهر و صورت عقل كل است و اگر زن باشد مظهر و صورت نفس كل است ، بنابر اين ، سيد اوصياء و سر پيامبران و رسولان حضرت على عالى اعلى صورت و مظهر عقل كلى به تمام ترين وجه ممكن است و حقيقت ام الكتاب ، سيده نساء عالمين ، فاطمه زهراى بطول صورت و مظهر نفس كل بر وجه اتم است .(257)
259- خصوصيات آل نبى
جناب فاطمه عليه السلام از زمره آل پيامبر و اهل بيت او و ذوى القربى است و به تحقيق حضرت وصى امام على عليه السلام در وصف و تعريف آل نبى فرموده است : ايشان موضع سر الهى ، و صندوق دانش او، و مرجع حكم او، و مخزنهاى كتاب هاى او، و كوه هاى دين اويند، خداوند به وجود ايشان پشت خم شده دست خود را (يا نبى خود را )راست گردانيده است و لرزش پشت او را برده او را برده است ... احدى از اين امت با آل محمد - صلوات الله عليهم - قياس نمى شود، و به ايشان برابر كرده نمى شود، كسى كه نعمتهاى ايشان بر او جارى است (يعنى همگى از نعمت هاى آل محمد متنعم اند، پس چگونه با آنها برابرى مى كنند ). ايشان اساس دين و ستون يقين اند، غلو كننده به ايشان باز مى گردد، و واپس افتاده به ايشان مى پيوندند ( يعنى ايشان ترازى عدل الهى اند كه همگى بايد بدان سنجيده شوند )، خصيصه هاى حق ولايت مر ايشان رااست ، و وصيت و وراثت در ايشان است (ايشان اولياى دين ، و اوصياى پيغمبر و ورثه اويند).(258)
بخش پنجم : نزول آيه مباهله در شاءن حضرت زهرا  
260- افضل از همه
آيه مباهله ؛ يعنى اين سخن حق تعالى ؛ به انصارى بگو بياييد ما و شما فرزندان و زنان و نفوس خود را بخوانيم تا با هم مباهله كنيم
. اين آيه از دلالت مى كند كه فاطمه معصومه ام ابيها و ام الائمه عليهم السلام بر همه زنان برترى دارد، چنانكه بر نهايت برترى و علو درجه حضرت وصى امام على عليه السلام دلالت مى كند؛ زيرا خداى تعالى او را نفس پيامبرش خاتم و آقاى انبياء قرار داد و نمى توان گفت هر دو يك شخص اند، پس جز اين نيست كه مراد از آن مساوى بودن حضرت على عليه السلام با آن حضرت است جز در شاءن نبوت و چون رسول خدا صلى الله عليه وآله افضل مردم است ، پس على كه مساوى با افضل مردم است ، افضل از همه است .(259)
261- آيه مباهله
در قول خداوندگار - از آيه مباهله - دليلى قوى بر فضل اصحاب كساء عليهم السلام است كه هيچ دليلى به قوت آن نيست .
و اجماع امت اسلام است كه اصحاب كساء در روز مباهله ، فقط فاطمه و پدر او و شوهر او و دو فرزند او حسن و حسين بوده اند و احدى با آنان نبوده است .
و كسى ادعا نكرده است كه غير از پيغمبر و وصى او امام امير المؤمنين على و حضرت فاطمه كفو امام على و دو فرزندش حسن و حسين ، ديگرى در روز مباهله داخل در اصحاب كساء بوده است و با آنان شركت داشته است ؛ و اگر كسى ادعاء كند، بدون هيچ شك و پيكار، بر خدا و رسولش دروغ بسته است و افتراء زده است ، حمد خداى را كه ما را از متمسكين به ولايت اصحاب كساء قرار داده است .
مفسران قرآن در تفسير آيه مباهله ، از عايشه روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا صلى الله عليه وآله در روز مباهله براى مباهله از خانه خارج شده است ، و عباى مشكين نشانه دار از موى سياه بر دوش گرفته بود، پس حسن آمد و او را داخل در عبا فرمود، و پس از آن حسين آمد و او را داخل در عباء فرمود، و پس از آن فاطمه و سپس على ، آنگاه گفت : انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا...
پس بدان كه مراد اماميه - خداوند برهانشان را نورانى بفرمايد - از اصحاب كساء آل عباء اين پنج تن معصوم منصوص از آيه مباهله قرآن است .
در آيه مباهله ابناء و نساء بر انفس مقدم آورده شده اند نا تنبيهى بر لطف مكانت و قرب منزلتشان بوده باشد؛ و نيز ايذان و اشعارى بدين معنى داشته باشد كه ابناء مقدم بر انفس و مفدى انفس اند.(260)
262- على (ع )مساوى زهرا(س ) است
آيه مباهله : فقل تعالوا ندع ابناءنا... دلالت بر تفضيل فاطمه معصومه ام ابيها و ام الائمه ، بر همه زنان عالم دارد؛ چنان كه بر غايت و نهايت برترى حضرت وصى امام على عليه السلام و علو درجت و رتبت آن حضرت نيز دارد؛ زيرا كه خداوند او را نفس پيامبرش خاتم انبياء و بزرگ آنان قرار داده است . و نمى شود گفت كه پيغمبر و على فر دو يك شخص اند، پس مراد اين است كه امام على عليه السلام مساوى او است ، و رسول الله صلى الله عليه وآله برترين مردم بود، پس مساوى او نيز برترين مردم است .(261)
263- يكى از نفرين كنندگاه
سخن استاد شعرانى در شرح تجريد خواجه به فارسى : و لقوله تعالى انفسنا، آيه مباهله است فقل تعالوا ندع ابناءنا...به اتفاق مفسران مراد از ابناء امام حسن و امام حسين عليه السلام است ، و از زنان فاطمه زهراء سلام الله عليها، و از انفس على بن ابى طالب ، و چون على عليه السلام خود پيغمبر نبود، به منزلتى بود كه او را نفس پيغمبر خواند پس افضل است .(262)
264- شركت زهرا(س )در مباهله
اجماع امت اسلام بر اين است كه اصحاب كساء در روز مباهله حضرت رسول الله و امام امير المؤمنين على و عصمه الله فاطمه زهراء و دو فرزندش امام حسن و امام حسين عليه السلام بوده اند، و احدى با آنها در اين امر خطير شركت نداشته اند؛ و اگر در خبرى واقعه اصحاب كساء و آل عباء در خانه فاطمه زهرا (س ) يا خانه ديگران به طور عادى و متعارف پيش آمده است ، ربطى به واقعه اصحاب كساء در مباهله با نصاراى نجران ندارد.
بخش ششم : فضايل حضرت زهرا(س ) در قرآن  
265- عرفان زهرا(س ) به قرآن
زجاجه وحى و ميوه نبوت ، فاطمه داناى حقايق اشياء چنين فرمود: ستايش خداى را كه به نعمت وى به شرف علم و عمل بدين پايه رسيدم و به وى رغبت كردم و طاعت امر او نمودم .ستايش خداى را كه مرا منكر امرى از كتابش قرار نداده و در هيچ حقيقتى از امر كتاب مرا سرگردان ننموده است و ستايش خداى را كه مرا به دينش هدايت كرد و مرا كسى قرار نداد كه غير او را عبادت كنم .(263)
266- اعطاى كوثر
بفهم آنگاه در سخن حق سبحان تدبر نما كه به پيغمبر اكرم فرمود: ما به تو كوثر بخشيديم .(264)
267- علم زهرا به قرآن
عباراتى از جناب ام الائمه المعصومين عصمع الله الكبرى سيده نساء العالمين فاطمه بنت رسول الله - صلوات الله و سلام الله عليها - نقل كرده ايم كه آن حضرت حمد مى كند خداى سبحان را كه او را در هيچ مرحله معارف قرآن بيكران كه رسول الله فرمود هر حرفى از حروف آن را هفتاد هزار معنى است ، دو دل و سرگردان نگردانيده است ، بلكه به آن مقام شامخ ليله القدر كه دارد صدر مشروح آن جناب عليها السلام وعاى حقايق بيكران قرآنى است .(265)
268- كوثر نبى
انا اعطيناك الكوثرفعل ماضى اعطينا دال بر تحقق وقوع كوثر است او كوثر بر وزن فوعل صيغه مبالغه است . و آن جويى است در بهشت كه جميع خاص رسول الله صلى الله عليه وآله است . فاطمه معصومه (س ) از كثرى است كه همه انهار علوم و معارف از آن كوثر جارى است . از واقعه جانگداز كربلا فقط آدم اهل البيت حضرت امام زين العابدين عليه السلام باقى مانده است ، و فرزندش امام محمد باقر العلوم عليه السلام در واقعه كربلا حضور داشت و در آن وقت چهار سال از سن مباركش گذشته بود و عالم را اين شجره طيبه طوبى ولايت فرا گرفته است .(266)
269- ذوى القربى رسول
حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا (س ) از زمره آل پيغمبر اكرم و اهل بيت و ذوى القربى است كه خداى سبحان در قرآن كريم فرمود: قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى (267)
270- تفسير سوره قدر
و ما ادراك ما ليله القدر، ليله القدر خير من الف شهر ؛ چه مى فهمى كه ليله القدر چيست ؟ليله القدر بهتر از هزار ماه است .

يعنى شب قدر بهتر از هزار مؤمن است ؛ زيرا فاطمه مادر مؤمنان است - تنزل الملائكه و الروح فيها -ملائكه و روح را در اين شب فرود مى آورد و ملائكه مؤ منانى اند كه علم آل محمد صلى الله عليه وآله را واجدند و مراد از روح القدس فاطمه است . باذن ربهم من كل امر سلام هى حتى مطلع الفجر؛ از هر امرى به اذن پروردگار شان در حالى كه سلام مى گويند تا فجر طلوع كند، يعنى تا حضرت قائم خروج كند
.(268)
271- تفسير دو دريا
در تفسير مجمع البيان از امين الاسلام طبرسى به نقل از سلمان فارسى و سعيد بن جبير و سفيان ثورى چنين آمده است : دو درياى مزبور در آيه شريفه ، على و فاطمه اند و برزخ محمد صلى الله عليه وآله و لؤ لؤ و مرجان حسن و حسين اند.(269)
272- اشاره اى به جلالت فاطمه (س )
اشارتى كه به جلالت قدر وديعه رسول الله و اعظم منزلت دره توحيد فاطمه بتول نموده ايم ، نمونه اى از عظمت آن جناب و بارقه اى از ملكوت آن حضرت است كثرت اسماى نيكوى آن بزرگوار و فراوانى القاب والاى او كه در جوامع روائى و در صحف منتشره از قديم آمده است بر عظمت قدر و فخامت شاءن او دلالت دارد.(270)
273- رفع هر آلودگى از اهل بيت عليه السلام
خاصه و عامه روايت كرده اند كه :
اين سخن حق تعالى نيكان از كاسه اى كه ممزوج با كافور است مى نوشند
تا اين سخن حق ... و از تلاش شما سپاسگزارى مى شوددر حق على و فاطمه و حسن و حسين و كنيز ايشان به نام فضه نازا شده است . پس حق سبحان درباره ايشان فرمود: و پروردگارشان شراب پاكيزه به ايشان نوشانيد. امام جعفر بن محمد با اين سخن قويم اين آيه را تفسير فرمود كه : مرا آن است كه آن شراب ايشان را از هر چيز جز خدا تطهير مى كند؛ زيرا جز خدا هيچ كس از تدنس و آلودگى به كائنات پاك و طاهر نيست .پس به شاءن غايت حركت ايجادى و وجودى و معدن حكمت فاطمه فرزند رسول الله - صلوات الله عليها -نظر كن ( كه در معرفت به توحيد صمدى چه قدر بلند مرتبه است )؟ !، پس بخوان و بالا برو.(271)
274- شرافت فاطمه به حضرت مريم
مريم را ذكرياى پيغمبر ضامن مصالح او گرديد و او را پرورانده است و فاطمه را اشرف انبياء محمد صلى الله عليه وآله و مادر او خديجه كبرى است كه اولين زنى بوده است كه ايمان آورده است .
و در نهج آمده است يك خانه آن روز در اسلام گرد نيامده است جز رسول الله و خديجه ، و من سومى آنها بوده ام . و خداى بى نياز بى نياز كننده - پيامبر را به مال خديجه حبيبه خدا و رسول ، توانگر گردانيد چنان كه كريمه و وجدك عائلا فاغنى تو را بدان ارشاد مى نمايد.(272)
بخش هفتم : فضائل حضرت زهرا در كلام استاد  
275- انگيزه اى روحانى
انگيزه من بر تدوين اين صحيفه مكرمه به القائى سبوحى بود كه روزى يكى از شاگردان ما شد، وى كه حائز منقبت علم و عمل است به هنگامى كه تدريس ما تاب فصوص الحكم شيخ اكبر را به فص عيسوى رسيد در يك توجه روحانى عنوان اين صحيفه نورى به اين عبارت فص حكمه عصمتيه فى كلمه فاطميه از قلبش بر زبانش جارى شد از اين عنوان خيلى خوشم آمد؛ در روح من دميده شد كه در بيان آن به مطالبى كه القاء كرديم و آن را به شما هديه كرديم در بيان اين فص بنگاريم . و اين را تتمه فصول الحكم قرار داديم ذالك العزير العليم .
متمسك به دامن ولايت اصحاب كساء حسن بن عبدالله و فاطمه طبرى آملى مشهور به حسن زاده آملى .
276- تولد دوباره
همانگونه كه دره توحيد و وديعه مصطفى فاطمه (س ) ليله القدر و يوم الله بود، كون جامع و صاحب قلب نيز بود؛ زيرا هر انسان كاملى چنين است . در صورتى انسان صاحت قلب مى شود كه غيب بر او تجلى نمايد و سر بر وى كشف شود و حقيقت امر بر او ظهور نمايد و به انوار الهى متحقق شود و در اطوار ربوبى متقلب گردد؛ زيرا مرتبه قلبى ولادت دوم است كه در كلام نبى الله عيسى روح الله عليه السلام بدان اشاره شده است كه : به ملكوت آسمانها و زمين راه نمى يابد، آن كس كه تولد دوباره نداشته باشد.(273)
277- مراتب ليله القدر
فاطمه - صلوات الله عليها - ليله القدر بود، و ليله القدر داراى مراتبى است ، چنانكه همه حقايق وجودى چنين اند، هر مرتبه ذاتى رقيقه عالى آن است و مرتبه عالى ، حقيقت رقيقه مرتبه ذاتى است . خداى سبحان فرمود: شما نشئه نخستين را فهميديد، پس چرا متذكر نمى گرديد.و در روايت رضوى چنين آمد: خردمندان دانستند كه حقايق عالم ماوراى اين نشئه جز از طريق حقايق اينجا شناخته نمى شوند.(274)
278- سيده زنان عالم
در علل الشرايع به استادش از عيسى بن زيد بن على عليه السلام روايت كرده است كه گفت : از ابو عبدالله امام صادق عليه السلام شنيدم كه : فاطمه (س ) بدين علت محدثه ناميده شده است كه ملائكه از آسمان فرود مى آمدند و او را ندا مى كردند، چنانكه مريم فرزند عمران را ندا مى كردند، پس مى گفتند: اى فاطمه !خداوند تو را برگزيد و پاكت گردانيد و تو را بر همه زنان عالميان برترى داد. اى فاطمه !پروردگارت را فرمان بردار باش ، و سجده كن و با ركوع كنندگان ركوع كن . و ملائكه را حديث مى كرد و ملائكه از را حديث مى كردند. با ملائكه سخن مى گفت و ملائكه با او سخن مى گفتند - پس در شبى به ملائكه گفت : آيا مريم دختر عمران برتر از همه زنان عالميان نيست ؟
ملائكه گفتند: همانا كه مريم سيده زنان عالم خودش بوده است ، و خداوند عز و جل تو را سيده نساء عالم خودت و عالم مريم و سيده نساء اولين و آخرين گردانيده است .(275)
279- فاطمه در ميان به عدد 5 است
اى عزيز !بدان كه محمد و على و فاطمه و حسن و حسين (صلوات الله و سلامه عليهم )نوزده حرف اند، و بعد از اسقاط مكررات دوازده حرف مى ماند. و در اين ترتيب اسماى شريف ، فاطمه در ميان به عدد پنج است ، و هر يك از دو جانب او سه و چهار، و مجموع آنان پنج است .(276)
280- در مدح زهرا (س )
رفت دى و باغ پر ز نقش و نگار است
نقش و نگارش به چشم من همه خار است
پيش من اين نوبهار ناخوش و زشت است
در نظر تو اگر خجسته بهار است
تا كى گوئى ز سعى ابر بهارى
لؤ لؤ لالا به فرق لاله نثار است
زلف بنفشه به طبع پر خم و تاب است
ديده نرگس به خويش پر ز خمار است
همچو زنى حامله است ابر خروشان
كز پى زادن همى بناله زار است
زن چون بزايد بگرد بچه بگردد
اين برود زود چون گذاشته بار است
اين همه تشبيه و استعاره چه لازم
زآنش غفلت بسرت اگر نه بخار است
پيش تو گر بابر است نخل زمانه
در نظر من بسان بيد و چنار است
خار شمار آنچه پايدار نباشد
پس گل بى خار آن نگارنگار است
گر كه گلش خوانده ام مگير تو بر من
عالم الفاظ تنگ و تيره و تار است
زيب جهان عاريه است ، عاريتى زيب
زشت بود گر يكى است يا كه هزار است
دهر زنى زانيه است سخت سيه روى
يك به رنگ مشاطه سرخ عذار است
دارد با ديگران اشاره نهانى
با تو به ظاهر اگر به بوس و كنار است
چون تو بسى كشته است و كشتن مردان
اين زن بدكاره را طبيعت و كار است
دوست مدارش كه هوشمند نجويد
دوستى آنكه دشمنيش شعار است
رنجه ز نيك و بد جهان مشو نجويد
دوستى آنكه دشمنيش شعار است
دور زمان را غم تو نيست چه داند
حالت وامانده را كسى كه سوار است
دشمن تو نفس تست از ره تحقيق
هيچ كس از شر او خلاص نيار است
بر تو بود حكمران و قاهر و پيشش
عقل و طاعت گزين و غاشيه دار است
غير اطاعت دگر چه حيله سگالد
آنكه به چنگال شير شرزه شكار است
نفس تو ديو است و بسمله است شريعت
بسمله مر ديو را زمام و مهار است
اصل شريعت مديح فاطمه ميدان
آن كه شفيعه گناه روز شمار است
جفت على (ع )مام سيدين و نبى باب
بيشتر از اين دگر چه عز و فخار است
باغ نبى (ص )راست مر درخت برومند
طرفه درختى كز اولياش ثمار است
بار خداوندى و درخت خدائى
گر كه انا الله زند نه عيب و عوار است
فاطمه (س ) در حق فنا و هر كه چنين است
مر صفت ايزدش شعار و دثار است
رتبت صديقه زانكه دخت رسولست
خجلت مردان و انبياى كبار است
مريم و هاجر براى خدمت و طاعت
همچو جواريش بر يمين و يسار است
مهرش حصنى مصون ز هول قيامت
علم و عمل راه آن ستوده حصار است
تا كه مرا از مديح مير غرور است
تا كه مرا از كلام بيهده عار است
باد مرا از غرور و حرص رهائى
كاين دو صفت مايه هلاك و دمار است
تنبيه : سر تصدير قصيده در مدح حضرت عصمه الله الكبرى فاطمه (س ) به توجع ، بر ارباب ولايت و اصحاب درايت مخفى نيست .(277)
281- معرفت استاد به فاطمه زهرا (س )
مرد مسؤل آنچه مى گويد است ، و حق عز من قائل فرمود: گوش و چشم و قلب ، همه اينها مسئول كردار خويشند. پس گويم : همه معرفتى كه خداى وهاب و فياض درباره مادر امامان برگزيده خدا و شفيع امت در روز جزاء و ريحانه مصطفى و كلمه علياى خدا و بشارت دهنده به وجود اولياء فاطمه زهرا كه درود خدا بر وى و مادر و پدر و شوهر و دو فرزندش باد، روزى من نموده نقل كلمات بلند وى و آيات و روايات وارد در شاءن وى و شرح و تفسير آنها، موجب تدوين مجلداتى از صحف نورى خواهر شد.(278)
282- صبر زهرا (س )
زنى خدمت حضرت صديقه (س ) رسيد و سؤالى كرد، جواب شنيد تا ده سؤ ال خجلت كشيده عرض كرد: بر شما مشقت نباشد؟
فرمود: اگر كسى اجير شود كه بارى را به سطحى ببرد، به صد هزار دينار، آيا بر او سنگين است ؟
عرض كرد: نه .
فرمود: من اجير شده ام براى هر مساءله اى به بيشتر از ما بين زمين و عرض ‍ كه از لؤ لؤ پر شود.(279)

283- زهد زهرا (س )
جوانمردا !چه كنى سرايى را كه اولش پستى و ميانش مستى و آخرش ‍ سستى منتهى به نيستى است . سرايى كه يك در به فناء دارد، و دويم به زوال ، سيم به وبال . حقا كه استماع دارم كه وقتى سيد عالم و مهتر بنى آدم عليه السلام به عيادت بتول عذراء فاطمه زهره - سلام الله عليها - شد، ديد كه بر بوريائى خفته ليف خرما، و پوست گوسفندى بالين كرده ، و به قدر يك ارش شال درشت از پشم شتر به جاى مقنعه بر سر افكنده ، زهراء عليها السلام از آن شدت فاقه بر پدر بزرگوار ظاهر كرد بر سبيل تعريض و تصريح ؛ آن جناب فرمود: اى جان پدر !فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بينهم ، بر آن اعتماد مكن كه دختر پيغمبرم و جفت گرامى حيدرم و مادر شبير و شبرم ، به عزت و جلال خداوند امر و نهى و قبض و بسط از او است كه فردا از عرصات دستورى نيابى كه قدم از قدم برگيرى تا از عهده اينها بر نيايى .(280)
284- جشن ميلاد زهرا (س )
مرحوم اديب كرمانى در فريب به آخر قصيده گفته است : لمنير السلطنه يطول بقاؤ ها... ، در همان كتاب نامه فرهنگيان آمده است : منير السلطنه لقب مادر حضرت والاكامران ميرزاى نائب السلطنه وزير جنگ ايران ، فرزند ناصر الدين شاه است . اين خانم محترمه از بانوان بزرگ بود، در روز ولادت فاطمه زهرا (س ) زنان وزراء و امراء و شاهزادگان ، و مخصوصا بنات فاطمى و سادات را دعوت به ناهار مى كرد، و پس از صرف چاى و شربت و شيرينى و ناهار مديحه سرايان چكامه ها مى خواندند؛ و به هر يك از دعوت شده گان به فراخور حال صلت مى داد، و بنات فاطمى را كه دعوت بدان جشن كرده بود، به هر يك از زر و سيم بى بهره نمى گذاشت و خيلى بزرگوارى مى كرد؛ از دو هزار تومان بيشتر در آن روز صرف ناهار و شربت و شيرينى و چاى و غليان و انعامات مى شد؛ خداوند رحمتش ‍ كند....(281)
بخش هشتم : توسل به فاطمه زهرا (س )  
285- باز شدن قفل به نام فاطمه (س )
قفل هر باب گشايى به مرا
گردى از فيض قرائت استاد
اين اسم مادر موسى است كه هر قفل بسته به خواندن آگشوده مى گردد. قفل هر مشكل است . يكى از اساتيدم قدس سره برايم نقل كرده است كه جناب آقا سيد احمد كربلايى ، وقتى كليد حجره اش را گم كرده بود، و درب حجره مقفل بود، مرحوم سيد گفت : مگر جده ام فاطمه زهرا (س ) از مادر موسى كمتر است ، نام او را به زبان آورد و گفت : يا فاطمه ، و قفل را كشيد و باز شد.(282)
286- توسل به پنج تن آل عبا
شخصى نقل ميكند كه من مبلغ پنج هزار تومان عراقى به خزانه شاه سليمان صفوى قرضدار شدم و حجت معتبره به موعد معينى به مشرف خزانه سپردم و در راءس مدت به هر نوع بود وجه را سر انجام نموده و به مشرف دهده چون حجت حاضر نبود قبض رسيدى از او گفتنم اندكى بر نيامد كه آن مشرف مرد و ديگرى مشرف شد. بعد از چند روز حجت مرا بيرون آورده به عرض سلطان رسانيده وجه را از من طلبيدند و من گفتنم : وجه را دادم و قبض مشرف را دارم .
گفتند: قبض را بياور يا وجه را اداء كن .
من به خانه رفتم هر چند قبض را جستم نيافتم تمام خانه و اسباب را زير كردم اثرى از آن ظاهر نشد و در عرض تمام يك هفته آنچه تفحص شايد و بايد كرده پيدا نشد هفته ديگر محصل شديدى بر من گماشتند و من در آن نيز مهلت طلبيده خانه همسايگان و هر جا احتمال آمد و شد مى رفت گرديدم اثرى نيافتم .
در هفته سيم محصلين غلاظ و شداد تعيين نموده به انواع تعذيب و شكنجه كه تا يك هفته وصول شود والا مرا به قتل رسانند و به هيچ وجه مرا اداء آن وجه مكن نبود.
در آخر هفته محصلين مرا برداشته بصوب چار سوق روانه كه در آنجا مشغول تعذيب من شده يا وجه وصول شود يا هلاك شوم و من در عرض ‍ راه متوسل به حضرت الله و پنج تن آل عبا عليه السلام گرديدم و مى رفتم و چون معتاد به معجون افيون بودم و به جهت ميسر نشدن در آن روز بسيار بى حال شده بودم به دكان عطارى خود پيچيده به من داد.
محصلين مرا برداشته روانه شديم در عرض راه معجون را خوردم و كاغذ را افكندم به جهت اثر معجون در كاغذ بود به جامه من چسبيده دو سه دفعه جامه را حركت دادم نيفتاد عاقبت كاغذ را از جامه جدا كردم خواستم بيفكنم ديدم مهر برا آن زده بودند نيك ملاحظه كردم برات مشرف سابق خزانه بود كه به من داده بود.
از شادى از پا در آمده و در آنجا شكر معبود را كرده برات را به خزانه رسانيده مستخلص شدم .(283)
بخش نهم : مصايب  
287- دلدارى جبرئيل به زهرا (س )
در كاهى به استادش از امام ابى عبدالله صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: جناب فاطمه عليها السلام بعد از رحلت رسول الله صلى الله عليه وآله هفتاد و پنج روز زيست كرده است ، و اندوه سخت از ارتحال پدر به او روى آورده بود، و جبرئيل بر او نازل مى شد و او را دلجويى و آرامش و تسلى مى داد و از مكانت و منزلت آن جناب به او اخبار مى فرمود، و از آنچه كه بعد از او به ذريه او روى مى آورد خبر مى داد - كه بعد از او در حق ذريه او چه ها مى كنند - و على عليه السلام آنها را مى نوشت .(284)
288- بى تابى امام حسن (ع )در سوگ مادر
روز اينجانب خدمت استاد حسن زاده آملى رسيدم ، ايشان براى لحظه اى جريان غصب فدك از حضرت زهرا (س ) را به خاطر آورده و آهى كشيدند، سپس فرمودند: نكته اى كه مى گويم مبالغه نيست و جريانى كه در كوفه اتفاق افتاد حقيقت دارد.
ايشان در ادامه فرمايشاتشان واقعه و جريان برخورد حضرت زهرا (س ) با عمر را در كوچه بيان كرده و فرمودند، بماند كه در كوچه چه گذشت ، اما زمانى كه فاطمه زهرا رحلت فرمودند، امام حسن بيشتر از امام حسين عليه السلام و زينب (س ) جزع و فزع مى كردند، عده اى خدمت امام رسيدند و گفتند: آقا برخيزيد و اين همه گريه و بى تابى نكنيد، شما فرزند بزرگ هستيد و اين گريه شديد شما باعث بى تابى بيشتر امام حسين عليه السلام و زينب كه كوچكتر از شما هستند مى شود.
امام حسن (ع )فرمودند: اگر برادرش حسين نيز مانند من مى دانست كه در كوچه چه گذشت و آن صحنه دلخراش و جگر سوز را مى ديد، او هم مانند من بلكه بيشتر بى تابى مى كرد. چگونه براى مادرم نگريم در حالى كه او چنان سيلى محكمى به صورت مادرم نواخت كه بر زمين افتاد سپس ‍ برخاسته و با هم به خانه آمديم .(285)
289- قبر حضرت زهرا
حق اين است كه قبر حضرت فاطمه (س ) بنت رسول الله صلى الله عليه وآله در مدينه در بقعه رسول الله و در جوار آن حضرت است .
و آن قبرى كه در بقيع به نام فاطمه شهرت دارد، قبر فاطمه بنت اسد، مادر امام اميرالمؤ منين عليه السلام است .(286)
290- او خود رافضى است !
نقل است كه : يكى از اماميه كه گفت با فضل بن حسن همراه بوديم به حوالى آن مكان رسيديم كه ابو حنفيه در آنجا درس مى گفت .
فضل گفت : من از اينجا بروم تا وى را ملزم نكنم ، وى را گفتند او از علماء زمان است ، مبادا تو را ملزم كند.
گفت : هرگز حجت كسى بر حجت مؤمنان غالب نشود.
پس نزد ابو حنفيه رفت و گفت : اى خليفه مرا برادرى هست از من به سال بزرگ تر و رافضى است ، هر چند به او گويم كه بعد از رسول صلى الله عليه وآله فاضل ترين مردن ابوبكر است او مى گويد على است به چه طريق او را ملزم كنم .
گفت : با برادرت بگو كه ابوبكر و عمر در جهاد نزد رسول صلى الله عليه وآله مى نشستند و على در دور جهاد مى كرد و اين دلالت بر افضليت آنها مى كند.
فضل گفت : اين سخن را با برادرم گفتم او گفت : پروردگار عالم مى فرمايد: فضل الله المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما پس به موجب اين آيه على افضل است .
گفت : با برادرت بگو كه چون على را ترجيح مى دهى بر ايشان ؟و حال آنكه ايشان در جنب حضرت رسول صلى الله عليه وآله مدفونند و على دور است .
فضل گفت : من اين سخن گفتن برادرم اين آيه را خواند: يا ايها الذين آمنوا لا تخلوا بيوت النبى الا ان يؤ ذن لكم و قبر شريف آن حضرت در خانه خودش بود و آن حضرت اذن نداد كه ايشان را در آنجا دفن كنند.
ابو حنفيه گفت : به او بگو كه عايشه و حفصه اذن دادند كه به عوض صداق آنها ايشان را در آنجا دفن كنند.
فضل گفت : اين سخن را نيز به او گفتن ، او در جواب اين آيه را خواند: يا ايها النبى انا احللنا لك ازواجك اللاتى آتيت اجورهن پس از اين آيه معلوم مى شود كه صداق ايشان در ذمه آن حضرت نبود.
ابو حنفيه گفت : به او بگو كه ايشان به علت ميراث در آن تصرف نمودند.
فضل گفت : اين سخن را نيز گفتن ، برادرم گفت : در مذهب شما، رسول فرمود: نحن معاشر الانبياء لانورث فما تركناه صدقه .پس در حالتى كه دختر رسول (ص )ميراث نبود، دختران غير چون از آن ميراث ببرند و بر تقديرى كه ميراث ببردند حصه نه زن ثمن مى شود و از ثمن حق عايشه و حفصه دو مقدار بيضه از زمين نمى شود، پس چگونه مقدار دو قبر تصرف ايشان جائز باشد؟
ابو حنفيه اعراض كرده گفت : اخرجوه فهو رافضى و ليس اخ له بيرون كنيد اين مرد را كه خود رافضى است و هيچ برادرى ندارد !
(287)
291- دريغ و در كه نيلى ز ضرب سيلى شد
فضل را به ابياتى به تازى سروده عالم جليل شيخ حبيب شعبان (متوفاى 1336 هجرى قمرى )از كتاب نفيس شعراء الغرى ، خاتمه مى دهيم :
وفات حضرت صديقه است و روز عزا
دلا بسوز كه شد تازه روز عاشورا
بود بزرگ مصيب اگر چه قتل حسين
بزرگتر نبود از شهادت زهرا
دريغ و درد كه نيلى ز ضرب سيلى شد
رخى كه بود درخشان چو آفتاب سما
ز تازيانه كين شد كبود بازويى
كه بود بازوى او دستيار دست خدا
چو گشت محسن صديقه سقط ازين ماتم
خروش خاست ز سكان عالم بالا
درى بسوخت ز دست ستم كه بود از قدر
بر آستانه او جبرئيل جبهت سا
رواست تا بايد چشم چرخ خون بارد
از آن ستم كه رسيد از خسان به آل عبا
چنان به خانه زهرا زدند آنش كين
كه زد زبانه او سر به دشت كرب و بلا
نسوختى عدو وار خانه على را در
يزيد را نبر اينگونه زهره ويارا
شكست پهلوى پاك بتول و دخت رسول
كه از شكستن او شد شكسته خاطر ما
نگذشت بسته گر آن روز بازوى حيدر
نبود در غل و زنجير بسته زين عبا
اگر عدو نزدى سيلى آن زمان به بتول
كجا طپانچه به زينب زدند قوم دغا
يقين كه آل عبا شافعان جرم ويند
طرب چو مرثيه خوانى كند بر آل عبا(288)
فصل سوم : امام اول ، سيماى حضرت وصى امام على بن ابى طالب (ع ) 
بخش اول : فضايل حضرت امير المؤمنين 
292- امامت على ميراث انبياست
امامت ، مقام انبيا و ميراث اوصياست .
امامت ، خلافت خدا و رسول و مقام اميرالمؤمنين و ميراث حسن و حسين است .
امامت ، زمام دين و نظم جامعه مسلمين و اصلاح امور دنيا و عزت مؤمنان است .
امامت ، ريشه و شاخه بالنده دين اسلام است .
تمام و كمال نماز و زكات و روزه و حج ، و بركت اموال فى ء و صدقان ، و امضاى حدود و احكام ، و حقفض ثغور و مرزها، به امام است .
امام ، حلال خداوند زا حلال ، و حرامش را حرام كند و حدود خداوند را اقامه نمايد، و از دين پروردگار دفاع و مردم را با حكمت و موعظه حسنه و حجت بالغه به سوى پروردگار دعوت كند.
امام ، مانند آفتاب درخشان است كه روشنايى آن همه عالم را فرا گرفته و خود در جايى بلند است كه دست احدى به آن برسد و ديدگان را توان بافتنش نيست .
جايى بلند است كه دست احدى به آن نرسد و ديدگان را توان بافتنش ‍ نيست .
امام ، چون ماه تابان و نور فروزان و چراغ درخشان و ستاره رهنما در شبهاى تاريك و رهگذر شهرها و بيابانها و گرداب درياهاست .
امام ، آب گواراى تشنگان و دليل هدايت و نجات از هلاكت است .
امام ، مانند آتشى در بلندى است كه مردم از آن هدايت گيرند و گرمايى است كه به آن خود را گم كنند.
امام ، راهنمايى است كه آدمى را از مهلكه ها نجات بخشد كه هر كس او را ترك كند در هلاكت گرفتار افتد.
امام ، ابر بارنده و باران شتابنده و آفتاب فروزان و زمين هموار و چشمه جوشان و آب گاه و گلستان است .
امام ، امين رفيق و پدر مهربان و برادر شفيق و پناه بندگان در مصيبتهاى بزرگ باشد.
امام ، امين خدا در زمين و حجت پروردگار در بندگان و جانشين او در شهرهاست و داعى به سوى اوست و مدافع حرمش .
امام ، از گناه پاك و از هر عيب و نقصى منزه است . او مخصوص به علم ، و موسوم به حلم ، و حافظ نظام دين و عزت مسلمين ، و خشم بر منافقان و هلاك كافران است .
امام ، يگانه روزگار است كه كس با او قرين نباشد و عالمى با وى برابرى نكند. چون او كسى نيست و نه بدلى دارد و نه مثلى و نه نظيرى .
امام ، فضل و دانش را بدون كسب و تعليم فراگيرد و خداوند وهاب علم را به او عطا كند.
پس چه كسى تواند امام را بشناسد و يا او را انتخاب كند؟
هيهات !هيهات !عقول مردم در اين وادى سرگردان ، و انديشه آنان از درك حقايق ناكام است .(289)

next page

fehrest page

back page