مادر شهید رضایی‌نژاد: پسرم می دانست نوبت شهادت اوست

تعداد بازدید: 4660  | تاریخ درج : پنجشنبه 17 اردیبهشت سال 1394
شهدای هسته‌ای سند مظلومیت ایران اسلامی هستند و دانشمندانی که با اهداف مشترک و تلاش‌های مستمر در مسیر زنده نگه‌داشتن چرخه هسته‌ای کشور گام بر می‌داشتند و موفقیت‌های آنها را دشمن تاب تحمل نداشت.

شهید دکتر داریوش رضایی‌نژاد از شهدای هسته‌ای کشورمان ساعت 16 نخستین روز مردادماه مورد سوءقصد دو موتورسوار قرار گفت و باعث شد که داریوش رضایی‌نژاد مزد زحمات خود را در راستای خدمت به نظام جمهوری اسلامی‌ بگیرد و به افتخار شهادت نائل شود.

شهید رضایی‌نژاد متولد آبدانان از شهرستان‌های استان ایلام در همسایگی استان کرمانشاه است که چندی پیش کرمانشاه میزبان مادر شهید رضایی‌نژاد بود و به همین مناسبت گفت‌وگویی با مادر وی انجام داده‌ایم که متن این گفت‌وگو در ادامه می‌آید:

از دوران کودکی شهید داریوش رضایی‌نژاد بفرمایید.

مادر شهید داریوش رضایی‌نژاد: داریوش از همان کودکی بسیار باهوش و زرنگ بود و اعتماد به نفس بالایی داشت. همیشه حرف‌هایی می‌زد و کارهایی می‌کرد که فراتر از سن او بود. او به قدری زرنگ و باهوش بود که بعد از فارغ‌التحصیلی به سرعت وارد بازار کار شد. داریوش از نظر همه و حتی اطرافیان و آشنایان فردی عابد، عاقل و دانا بود؛ به طوری که تمام اعضای خانواده برای تصمیم‌گیری‌های مهم با او مشورت می‌کردند.

داریوش مشکلات را سخت نمی‌گرفت و سعی می‌کرد بدون دغدغه و با درایت آن‌ها را رفع کند. داریوش دانشمند واقعی بود. او به صله رحم بسیار اهمیت می‌داد و با آشنایان و فامیل با مهربانی و همچون دوست برخورد می‌کرد. داریوش بسیار خانواده دوست بود. او یک پسر خوب برای من و پدرش و یک پدر خوب برای آرمیتا و یک شوهر خوب برای همسرش بود.

داریوش با وجود اینکه خانواده‌اش را خیلی دوست داشت اما کارش برای او از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود، به گونه‌ای که در هر شرایطی به آن رسیدگی می‌کرد.

 روابط شهید با برادران و خواهران خود چگونه بود؟

مادر شهید: همیشه به برادران و خواهرانش توصیه می‌کرد که فعالیت‌های آن‌ها برای سربلندی جمهوری اسلامی ایران باشد و خود او نیز کارش را به درستی انجام می‌داد و اعتقاد داشت که همه ایرانی هستیم و باید در راه وطن خدمت کنیم. رفتارش با آشنایان و دوستان به گونه‌ای بود که آن‌ها به کارها و حرف‌های او ایمان داشتند و ترغیب می‌شدند.

شما از شغل و فعالیت‌های شهید رضایی‌نژاد و خطراتی که او را تهدید می‌کرد اطلاع داشتید؟

مادر شهید: داریوش به هیچ عنوان درباره شغلش و خطرات آن با اعضای خانواده صحبت نمی‌کرد. بسیار رازدار بود و مسائلی را که گفتن آن‌ها ضرورت نداشت هرگز به زبان نمی‌آورد، به گونه ای که ما تا روز شهادت از فعالیت‌ها و شغل او اطلاع نداشتیم. داریوش صبح خیلی زود از منزل بیرون می‌رفت. روزهایی که من منزل آن‌ها بودم به گونه‌ای از منزل خارج می‌شد که مرا از خواب بیدار نکند.

آخرین دیدار با فرزندتان را به یاد دارید؟

مادر شهید: روز قبل از شهادت داریوش مراسم نامزدی خواهرش بود و او در آبدانان بود. داریوش شنبه از آبدانان حرکت کرد. روز یکشنبه ساعت 11 از طریق تلفن احوال من را پرسید و از من و پدرش خواست که به منزل آنها برویم. این آخرین باری بود که با او صحبت کردم تا اینکه ساعت 16 خبر شهادت او را برای ما آوردند.

چگونه از شهادت فرزندتان مطلع شدید؟

مادر شهید: غیر از داریوش یکی از پسرهای من در شمال و دیگری در تهران مشغول به کار هستند. آخرین بار من از داریوش خواستم که با آن‌ها تماس بگیرد و او هم خبر سلامتی آن‌ها را به من داد. خیالم از بابت آن‌ها آسوده بود اما وقتی یکم مرداد ماه پدر عروسم با اوضاع آشفته به منزل ما آمد، من از حالت او تصور کردم که داریوش تصادف کرده اما بعد به من گفتند که به شهادت رسیده است.

شما و دیگر اعضای خانواده آمادگی برای شهادت ایشان را داشتید؟

مادر شهید: داریوش در مورد شهادت هرگز با من صحبت نمی‌کرد اما به خاطر تهدیداتی که همواره وجود داشته و دارد آماده شهادت بود و به همسرش گفته بود که ممکن است این اتفاق برای او بیفتد و باید مواظب آرمیتا باشد. زمان شهادت شهید «علیمحمدی» من در تهران بودم و ناراحتی او را به خاطر این موضوع به‌طور کامل احساس می‌کردم و بنابراین از او پرسیدم که آیا این شهید را می‌شناختی؟ او جواب داد که من ایشان را می‌شناختم اما همکار من نبودند.

پس از شهادت شهید علیمحمدی، دانشمند دیگری به‌نام شهید «شهریاری» نیز به شهادت رسید. بعد از این زمان ترس و دلهره‌ای وجود مرا فرا گرفته بود اما فرزندانم به من می‌گفتند که فعالیت‌های این دو شهید با داریوش به طور کامل متفاوت است تا اینکه خود شهید داریوش به من گفت که این شهدا را می‌شناسد اما با آن ها همکار نبوده است.

داریوش به همسرش گفته بود که بعد از شهید شهریاری نوبت شهادت او است.

مادر شهید رضایی‌نژاد چه خاطره‌ای برای بازگو کردن از فرزند خود دارد؟

مادر شهید: خاطرات که زیاد هستند ولی یک مورد که از من خواست برای او یک جفت کفش بخرم و همان روزی که برای خرید کفش رفته بودیم تعدادی از همشهریان در راهداری آبدانان به شهادت رسیدند. زمانی که کفش را برای او خریدم، بی‌توجه به این هدیه به سرعت و جلوتر از من برای دیدن شهدا به پایگاه نیروی هوایی در آبدانان رفت.

داریوش بسیار زرنگ بود به گونه‌ای که از کلاس دوم از عهده بسیاری از کارها بر می‌آمد. در سال 67 مقطع هفتم راهنمایی را به اتمام رساند و سال دوم راهنمایی را به صورت جهشی پشت سر گذاشت.

فرزند شما به‌واسطه تلاشش در راه اعتلای ایران اسلامی به شهادت رسیده است. شما به‌عنوان مادر این شهید چه پیامی برای دشمنان و دوستان این کشور دارید؟

مادر شهید: دشمنان باید بدانند که هیچ کاری نمی‌توانند انجام دهند و اگر پسر من و همکاران ایشان شهید شدند جوانان دیگری هستند که راه آن‌ها را ادامه می‌دهند. تصور نکنند که اگر دانشمندان هسته‌ای ما را ترور کرند دست از حق هسته‌ای خود بر می‌داریم بلکه با اشتیاق بالاتری آن را پیش می‌بریم.

امید دارم جوانان راهی را که داریوش رفت ادامه دهند زیرا که او و همکارانش جان خود را فدای جمهوری اسلامی ایران کردند و مسئولان باید قدردان شهدا باشند و راه آن‌ها را ادامه دهند و از جوانان و کشور به خوبی مراقبت کنند.

منبع: تسنیم

Share  
 
مطالب مرتبط:

نظرات:

نویسنده: سوده
تاریخ : 1394/02/20
با عرض سلام. امروز آن صحنه ای است که مسئولان مذاکرات هسته ای امتحان بزرگ و دشوار دفاع از خون شهدای عزیز هسته ای و عزت و سربلندی ایران اسلامی را بر دوش دارند.
نویسنده: من
تاریخ : 1394/02/30
امان از دل مادر
نام شما:   
آدرس ایمیل:  
نظر شما: